دنیای امروز از جهاتی با شبکه تجارت جهانی تعریف میشود. در هر مرحلهای از تولید، کالاها با پیچوتابهای ظریف لجستیک از اقیانوسها عبور داده میشوند. حالا ما به درجهای از رفاه رسیدهایم و تا حدی از مزایای تبادل کالا و خدمات بهره بردهایم که حتی تصورش هم برای پیشینیانمان ممکن نبوده. با این حال نسبتهای این تبادلات در طول زمان نوسان داشتهاند. و همانطوری که کووید۱۹ و محدودیتهای اعمالشده از سوی دولتها، انسداد موقت کانال سوئز و کمبود تراشهها نشان دادهاند سیستم فعلی ما نیز خالی از ضعف و آسیبپذیری نیست.
خوشبختانه این امکان وجود دارد که با بینش بالقوهمان به گذشته دریابیم که چرا سیستمهای نسبتاً پیشرفته تجارت بینالملل نیز میتوانند در شرایطی مختل شده و در نهایت سقوط کنند. چه بسا بدینترتیب بتوانیم از وقوع سرنوشتی مشابه در آینده جلوگیری کنیم.
از جمله دورههای مفیدی که میتوان برای بررسی انتخابشان کرد، عصر متأخر برنز است (حدود نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد). یعنی برههای که تقسیمکار از موکِنای در سرزمین اصلی یونان به افغانستان رسیده بود. این شبکه تجارت بینالمللی همان چیزیست که بخش «برنز» عصر مفرغ را امکانپذیر کرده است. برنز، آلیاژی است متشکل از تقریباً ۹۰ درصد مس و ۱۰ درصد قلع (در پارهای موارد هم آرسنیک). جزیره قبرس، به عنوان یکی از منابع اصلی مس شناخته میشد و تمام مسیر افغانستان نیز، با طول بیش از دو هزار مایل، منبع اصلی قلع به شمار میآمد. کشف چشمگیر باستانشناسان این بوده است که مقداری ازین قلع از معادن معاصر کرنوال به منطقه راه یافته است. با این حال تنها مس و قلع نبودند که تجارت بینالملل آن زمان را شکل دادند؛ بلکه انواع کالاها، اعم از ساده و لوکس نیز در این مهم نقش داشتند.
این سیستم پیچیده تجارت بینالملل، توسط اریک اچکلاین، باستانشناس، در کتاب جذابی که در ۱۱۷۷ پیش از میلاد نگاشت، مورد بررسی قرار گرفته است. سالی که تمدن فرو میپاشد (او در سخنرانی فوقالعادهاش به طور خلاصه توضیحش میدهد) جایی که او توضیح میدهد تجارت کالاها به طور نوسانی دچار افزایش و کاهش شده بوده.
با این حال هدف ابتدایی کلاین از تبیین این چشمانداز جذاب از تجارت بینالملل و آنچه او با عنوان شکل اولیه جهانیسازی مطرح میکند، توضیح سقوط و در واقع فروپاشی کامل یک تمدن است. همانطور که اگر کتاب را خوانده باشید، از عنوان آن هم میتوانید حدس بزنید که پایان خوبی برای این داستان وجود ندارد.
به دلیل گستردگی بیش از حد تقسیم کار در عصر متأخر مفرغ (برنز)، تمدن این عصر رونق و شکوفایی خوبی داشت. با این حال، تمام تجارت و ارتباطات متقابل این دوره، به سیستم پیچیدهای انجامیده بود که در صورت هجوم همزمان تمام بدبیاریها، آسیبپذیر هم میشد. کلاین با استناد به چندین نظریه مختلف و طیف گستردهای از شواهد قانعکننده، استدلال میکند که «همه موارد فوق»، به انضمام تغییرات آبوهوایی متعاقب، مجموعهای از زمینلرزهها، تهاجمات بیرونی و شورشهای داخلی دست به دست هم داده و منطقه را به عصر تاریکی میغلتانند که صدها سال به طول میانجامد. کلاین هشدار میدهد که ممکن است همین بینالمللیگرایی بوده که در آن فاجعه آخرالزمانی، پایانبخش عصر برنز میشود. به نظر میرسد فرهنگهای خاور نزدیک، مصر و یونان تا سال ۱۱۷۷ پیش از میلاد، چنان به هم آمیخته و وابسته بودهاند که سقوط یکی نهایتاً به سقوط سایرین انجامیده است. زیرا این تمدنهای شکوفا یکی پس از دیگری، در نتیجه اعمال انسان، یا طبیعت و یا ترکیبی از هر دو، فروپاشیدند.تمدن جهانی کنونی نیز، مثل دوران متأخر برنز، بسیار پیچیده و به هم پیوسته است، و بنابراین در برابر سرنوشتی مشابه آن عصر، آسیبپذیر. اما خوشبختانه ما مزایایی داریم که مردم عصر برنز ازشان برخوردار نبودند.
واقعیت اینکه جامعه ما بسیار ثروتمند است و مقدار زیادی کالای سرمایهای جمع کرده است. این ثروت پوششیست که میتواند از وقوع فجایع در مواقع بحران جلوگیری کند. در حالی که تمدن عصر برنز فضای چندانی برای اشتباه نداشت، ثروت فراوان عصر حاضر گویای آن است که میتوانیم تاوان اشتباهاتمان را بپردازیم. به همین ترتیب، پیشرفتهای تکنولوژیک ما در نبرد با عناصر طبیعی، ضامن بشریت بوده و به افزایش بهرهوری جمعی میانجامد. گستره بینالمللی تقسیم کار کنونی، ما را در مقابل مشکلات اقلیمی و اجتماعی منطقهای سخت کرده است؛ مشکلاتی که در اواخر عصر برنز به از کارافتادن کامل سیستمها منجر شد. حتی شواهدی وجود دارد که تقسیم کار در سطح بینالملل، به گسترش مصونیت متقابل در برابر عوامل متنوع بیماریزا در سراسر جهان میانجامد، سیستم ایمنی را تقویت کرده و نتیجتاً مرگومیر را کاهش میدهد.
با این حال همیشه این احتمال هست که تمام مزایا در مقابل شرایط بحرانی سر تعظیم فرود آورند. تقسیم کار و انجام مبادلات درست همان سپر مقاومی بوده است که در مقابل بلایای طبیعی داشتیم؛ سپری که دولتها و رهبران سیاسی در سراسر جهان با اِعمال تعطیلیهای گسترده آن را هم دارند از بین میبرند. به نظر میرسد در درازمدت باید منتظر عواقب ناخواستهای باشیم که «ادعای درمان» همهگیری کنونی در پی داشته است؛ نتایجی که از خود بیماری به مراتب سهمگینترند. آشفتگیهای لجستیکی، هرجومرج اقتصادی و تورم پولی، همگی باعث خواهند شد مزایایی را که در مقایسه با اواخر عصر برنز واجدشان بودیم هم از بین بروند.
خوشبختانه دنیای جهانیشدهمان تاکنون توانسته هم در برابر همهگیری و هم در مقابل واکنش ناعادلانهای که دولتها در مقابله با آن نشان دادند، جان سالم در ببرد. اما تاریخ نشان داده است که همیشه هم قرار نیست شانس بیاوریم. میدانیم که زندگی کنونی، بدون تقسیم کار بینالملل تحققپذیر نبود. جهانیشدن هم باعث رونق شده و هم به افزایش بیحد جمعیت انجامیده است. همین وابستگی باید بهمان فهمانده باشد که سیستم کنونی به هیچ عنوان در برابر شکست مقاوم نیست. تنها عواملی که میتوانند مانع شوند ما به سرنوشتی مشابه تمدنهای برنز متأخر مبتلا شویم، تصمیماتی است که در مواجهه با بحران اتخاذ میکنیم.
این بار جان سالم دربردیم. اما هیچ تضمینی نیست که در بحران جهانی بعدی و با رویکردی مشابه آنچه دولتهای کنونی در پیش گرفتند (اتخاذ سیاستهای شدیداً ضداجتماعی)، باز هم بتوانیم خوششانس باشیم.
نویسنده: زاکاری یوست.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟